معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 554611
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
سردار شهید حاج همت «پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم، ولی نه آن قدر که آلوده‏اش شوم و خویش را فراموش و گم کنم. علی‏وار زیستن و علی‏وار شهید شدن و حسین‏وار زیستن و حسین‏وار شهید شدن را دوست دارم». شهید غلام‌رضا جاوید «بدانید که هر کس از آفات و بلایای خانمان سوز گناه، رهایی یابد و در شطّ خون شنا کند، به ساحل نجات راه می‏یابد. شطّ خون در جبهه‏هاست و ساحل نجات؛ کربلا و در ورای خون رفتن». شهید رضا حسن زاده «اگر من شهید شدم و جنازه‏ام به دست شما نیامد، بدانید در خاک کربلا گم شده‏ام و در پیش حسین(علیه السلام) هستم» شهید حسین گلولانی مهاجران «اگر روزی چشم از جهان فرو بستم، چشمانم را باز بگذارید، تا همه بدانند چشم به راه بودم. چشم به راه ظهور مهدی موعود(عج) تا بیاید و از یاران او باشم... می‏خواستم ضریح امام حسین(علیه السلام) و سقای باوفایش را در آغوش بفشارم و خاک تربتش را توتیای چشم بنمایم». شهید داود مدنی «بله! اگر ما می‏توانستیم روزی چون علی(علیه السلام) بر نَفس خود فاتح گردیم و چو
دسته ها : معرفی شهدا
جمعه نوزدهم 6 1389
  نویسنده: عبدالرضا سالمى نژادمنبع:نشریه صبح صادق عناصر سازمان منافقین بعد از فرار از ایران، در برنامه های مشخص با رژیم بعث عراق به توافقاتی درخصوص براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران رسیدند و رسماً در خاک عراق استقرار یافتند و پایگاه های نظامی خود را تشکیل دادند. عناصر سازمان منافقین بعد از فرار از ایران، در برنامه های مشخص با رژیم بعث عراق به توافقاتی درخصوص براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران رسیدند و رسماً در خاک عراق استقرار یافتند و پایگاه های نظامی خود را تشکیل دادند. آن ها علاوه بر پخش برنامه های رادیو - تلویزیونی برای در هم شکستن مقاومت اسرای ایرانی و استفاده تبلیغاتی از آن ها و همچنین جذب و بکارگیری آن ها در راستای اهداف خود، رسماً در بعضی اردوگاه های اسرای ایرانی استقرار یافتند و دست به فعالیت های خائنانه و گسترده ای زدند. منافقین برای کسب اطلاعات بیشتر، تلاش می کردند خود را وفادار به نظام و حضرت امام خمینی(ره) نشان دهند تا ضمن شناسایی افراد موثر، به اطلاعات تازه‌ای دست یابند. 1. استقرار رسمی در اردوگاه ها: در برخی از اردوگاه ها، منافقین آشکارا اقدام به استقرار رس
دسته ها : مقالات
جمعه نوزدهم 6 1389
  نویسنده:زهره کهندلمنبع:روزنامه رسالت/شماره 6228 اسارت به ظاهر یک واژه مى‌آید اما درک معنایش هم مثل خودش سخت و زجرآور است ،خیلى‌ها حتى از شنیدن این واژه تن‌هایشان به لرزه مى‌افتد و از زخم‌هاى عفونى کهنه قلب‌هایشان خون داغ بیرون مى‌جهد. اسارت فقط شنیدنش آسان است زخم‌هاى عاشقى از لحظه‌هاى ملتهب اسارت هنوز هم بر تن خیلى‌ها مى‌سوزد و حتى تاثیرات روحى آن خیلى‌ها را مثل خوره از درون مى‌تراشد. اما اسارت با همه شکنجه‌ها و آ‌زارهاى روحى و روانى و جسمى براى آنان که مى‌خواستند شده بود درس در دانشگاه خودسازى‌ از تحمل‌ ضربه‌هاى چماق و باتوم گرفته تا روزهاى تنهایى آنها با خدایشان در سلول‌هاى تاریک و نمور انفرادی. خداوند بندگانش را بهتر مى‌شناسد و حتى درجه صبر و تحمل‌شان را، هیچ‌گاه پروردگار انسان‌ها را بیشتر از ظرفیت‌شان در بوته آزمایش قرار نمى‌دهد شاید استقامت‌ها اینجا نمایان مى‌شود. وقتى به آزادگان از یادآورى خاطرات سرد و یخ‌زده اسارت صحبت مى&zwnj
دسته ها : داستان
جمعه نوزدهم 6 1389

همسایه‌مان بود، آمده بود به ما سرى بزند. گفت: “فلانى غیبتت رو مى‌کرد، چرا چیزى نمى‌گی؟”
ذبیح‌الله گفت: “شاید براش سوءتفاهمى شده باشد؟”
فردا شب بى‌مقدمه گفت: “بلندشین بریم منزل فلانى شب‌نشینی؟”
گفتم: “اون غیبتت رو مى‌کنه، تو مى‌خواهى برى خونه‌اش؟”
گفت:‌ “با رفت و آمد سوءتفاهم از بین مى‌ره و اون بنده خدا هم مشکلش حل مى‌شه!”
هرچه کردم نتونستم خودم رو راضى کنم؛‌نرفتم، اما او رفت و بعد از اون رابطه خیلى خوبى ایجاد شد.

همسر شهید ذبیح‌الله عامری

دسته ها : خاطرات
جمعه نوزدهم 6 1389

پنج، شش روزى قبل از شهادتش بود که برایم نامه فرستاد.
نوشته بود:‌‌”سعى کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کرده‌ای؟ وقتى به او نزدیک مى‌شوى تمام غم‌ها را فراموش مى‌کنى و همه غصه‌ها از یادت مى‌رود. سعى کن به او نزدیک شوی. از رفتن من هم ناراحت نباش. بر فرض که الان نروم و زنده بمانم؛‌فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت. پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیباترین رفتن‌ها مرگ سرخ است.”
کلمه به کلمه نامه‌اش با نامه‌هاى قبلى فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که بزودى از کنارم پر مى‌کشد.

همسر شهید محمدرضا نظافت

دسته ها : خاطرات
جمعه نوزدهم 6 1389

محمدرضا گوشه اتاق ساکت نشسته بود.
نگاهش کردم؛ انگار داشت به چیزى فکر مى‌کرد.
رو به من کرد و گفت: “من فردا شب عازم هستم...”
هنوز حرفش تمام نشده بود که زبان به گلایه باز کردم.
گفتم: “تو را به خدا این همه ما را تنها نگذار؛‌بیشتر پیش ما بمان. من دیگر خسته شده‌ام.”
لبخند کمرنگى بر چهره‌اش نقش بست.
گفت: “باور کن این بار سر سى‌روز بر مى‌گردم؛ نه زودتر و نه حتى یک روز دیرتر.”
خیلى محکم حرف مى‌زد، مثل همیشه.
تسلیم شدم. تصمیم گرفتم حالا که روز برگشت را مشخص کرده مانعش نشوم. با خودم گفت: یادم باشد به استقبالش بروم.
روز موعود فرا رسید.
همه چیز آماده بود. زنگ در به صدا درآمد.
از بنیاد شهید خبر دادند که شهیدتان را آورده‌اند. تنها او را؛ شهیدان دیگر را نتوانسته بودند بیاورند.
او آمده بود. سر سى روز که گفته بود؛ نه یک روز زودتر و نه یک روز دیرتر.

همسر شهید محمدرضا قطبی

دسته ها : خاطرات
جمعه نوزدهم 6 1389
X