معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 553179
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
آن روز در شلمچه میان لحظه هاى پا تک و تک وقتى شهادت عباس یوسف بیگى رزمنده شانزده ساله را دیدم با تمام وجودم مظلومیت را حس کردم. عملیات کربلاى پنج به شدت تمام ادامه داشت. عراقى ها با تمام وجودشان پاتک مى زدند. هواپیماها هم مدام بچه ها را بمباران مى کردند. قسمتى از منطقه عملیاتى را به بیست نفر از بچه هاى تخریب لشکر 27 رسول(ص) جهت کمین سپرده بودیم. کمین در موقعیتى بود که کاملاً در دید دشمن قرار داشت. آن شب از قضا عراق در حال ریختن آتش سنگینى روى بچه ها بود. اماکمین همچنان در دست بچه هاى تخریب بود. نگهبانى آن شب تقسیم شده بود و هر نفر باید حدود سه ساعت پست مى داد. من نیز هر ساعت یکبار به بچه هاى کمین سر مى زدم تا مبادا مشکلى پیش بیاید هر وقت مى آمدم کمین، عباس را مى دیدم که با قامتى استوار، محکم ایستاده است. دمدماى صبح بود که خبر آوردند عراقیها در حال زدن تک هستند. همه بچه ها را آماده مقابله با تک کردیم. ابتدا آتش تهیه عراقیها بود که دیوانه وار مى ریخت. لحظاتى بعد صداى تانکهایشان به گوش رسید. به آرامى نگاهى به جلو انداختم. دیدم سه تاى آنان پیشاپیش چون میهمانان ناخوانده اى در حال پیشروى
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
با بچه هاى صمیمى غواصى در پلاژدزفول دوره هاى سخت و نفس گیر آموزش غواصى را سپرى مى کردیم. اواخر سال 65بود. قبل از عملیات کربلاى چهار. آماده سازى براى عملیات کمتر از خود عملیات نبود. ساعتها تمرین در آب آن هم با سرماى زمستان طاقت و صبرى بسیار مى طلبید و اینهمه را بچه ها مى دیدند اما دم برنمى آوردند. آن روز طبق معمول قرار بود قرآن بخوانیم. براى شروع و اینکه از کجاى قرآن را شروع کنیم هر کس نظرى داشت. یکى مى گفت از اول، دیگرى مى گفت ازآخر و نفر سوم هم مى گفت فلان سوره. خلاصه هر کس پیشنهادى مى داد. آخر سر از بین همه سعید حمیدى گفت: همیشه رسم اینه که یا از اول قرآن را شروع کنیم یا از آخر! در حالیکه وسط قرآن همیشه مظلوم است. هیچکس حرفى نداشت. از وسط قرآن شروع کردیم به خواندن. آن روز گذشت. دوره آموزشى هم تمام شد. در یکى از شب ها دستور آماده باش و حرکت صادر شد. بچه ها وسایلشان را جمع کردند و سمت خط راه افتادیم. گردان غواص ما خط شکن بود. شب اول ما باید در ورودى میدان مین خط را مى شکستیم. با دشمن درگیر شدیم و منتظر مى ماندیم تا بچه هاى دیگر واحدها برسند. آن شب بچه ها دلاورانه خط را شکستند. به میدان
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
ناگهان صداى سوت گلوله اى شنیده شد و بعد هم انفجارى در نزدیکى هاى او! با عجله برخاستیم و از سنگر بیرون آمدیم. تا گردو خاک بنشیند نصف جان شدیم. لحظات به سختى و کندى مى گذشت. همه نگران فرمانده گروهان بودیم. بعد از فرونشستن گردوخاک و ترکش ها فلاح نژاد را دیدم که صحیح و سالم سمت سنگر در حال آمدن است. همه خوشحال بودیم و خدا را شکر کردیم.فلاح نژاد را تمام بچه هاى گروهان مى شناختند. با آنکه فرمانده گروهان بود، اما با همه صمیمى و خودمانى رفتار مى کرد. فرماندهى اش مایه خوشحالى همه گروهان بود. وقتى که صحبت مى کرد حرفهایش به دل همه مى نشست. ویژگى ها و خصوصیات خاص خودش را داشت. از جمله مهمان شدن و مهمانى دادن را خیلى دوست داشت و این را همه بچه ها مى دانستند. آن روز ظهر مهمان سنگر ما بود. به دلیلى آن روز قبل از نماز، اول نهار را همراه ما خورد. بعد از نهار پرسید وقت نماز شده؟ یکى از بچه ها گفت: پنج دقیقه هم گذشته! با افسوس گفت: حیف شد! با عجله خودش را براى رفتن و وضو گرفتن آماده کرد. با نگاهمان او را که در حال رفتن به سوى منبع آب بود بدرقه مى کردیم. هنوز چند مترى با آب فاصله داشت که آن خمپاره، سر زده
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
گردان غواص لشکر 41 ثارالله کرمان از جمله گردانهای خط شکن بود که با موفقیتهای خود پیروزی عملیاتها را رقم می زد. اولین فرمانده این گردان سردار شهید « حاج احمد امینی » بود که برای آموزش گردان زحمات فراوانی را به جان خرید. در خصوص نحوه شکل گیری گردان غواص لشکر 41ثارالله کرمان و به بهانه و یادی از سردار شهید حاج احمد امینی خاطراتی از برادر این شهید بزرگوار سردار حاج محمود امینی را از نظر شما می گذرانیم . تولد گردان غواص بعد از عملیات خیبر که طرح فوندانسیون عملیات والفجر 8 ریخته شد حاج احمد بعنوان فرمانده گردان غواص کار آموزش غواصی بچه ها را در بندرعباس و در کنار دریای پر امواج و پر جزر و مد آب سرشار از نمک شروع کرد و از برادران نیروی دریایی ارتش برای آموزش کمک گرفت . از آنجا که ما فرصت چندانی برای آموزش نداشتیم و برادران ارتشی فرصت زیادی را برای آموزش مشخص کرده بودند لذا حاج احمد تصمیم گرفت خارج از آموزشهای کلاسیک کار را دنبال کند. لذا بچه ها را به دو گروه تقسیم و کار را شبانه روز دنبال کردیم و در کنار آموزش مسائل معنوی هم دنبال می شد. آب شور دریا بدنها را اذیت می کرد و بدن بچ
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
یکر جانباز شهید علیرضا درگاهی در قزوین تشییع شد . پیکر امیر سرتیپ علیرضا درگاهی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس با حضور مردم شهر قزوین و مسئولان تشییع شد.  تشییع پیکر سردار درگاهی با حضور فرماندهان نیروی انتظامی و نظامی، مدیران استان و مردم شهر قزوین از امامزاده اسماعیل(ع) آغاز و پس از قرائت نماز توسط آیت‌الله هادی باریک بین نماینده ولی فقیه در استان قزوین، در گلزار شهدای قزوین به بهشت حسینی این شهر منتقل و به خاک سپرده شد. سردار درگاهی سال 1335 در قزوین متولد شد و فعالیت مبارزاتی خود را قبل از انقلاب با پخش اعلامیه‌های امام (ره) و شرکت در مراسم مختلف مذهبی آغاز کرد. علیرضا درگاهی در سال 57 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در ابتدا فرماندهی سپاه قزوین را عهده‌دار و در سال 59 به عنوان فرمانده سپاه سردشت به انجام وظیفه مشغول شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی به تیپ علی ابن‌ابیطالب(ع) که به لشکر تبدیل شده بود، ملحق و در ابتدا به عنوان جانشین فرمانده لشگر و تا پایان دوران دفاع مقدس به عنوان قائم مقام و رئیس ستاد این مجموعه منشا خدمات بسیاری بود. شهید درگ
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
X