معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 553174
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
حلقه آسمانی شهید سیدمحسن صفوی ساده بود و بی پیرایه و دل بریده از تمام منویات و مادیات . وقتی برای خرید عروسی رفتیم تنها و سکوت بود سکوت و نگاهی پر از رمز و راز. نگاهش فریاد بلند سادگی و پاکی بود. به دنبال حلقه ای بودیم تا پیوندمان را در نگاه دیگران رسمیت بخشد حلقه ای که شاید می خواستم با آن مهر و وفا را برایش تعبیری کودکانه کنم . تمام مغازه ها را سرزدیم و او در این مدت هیچ حرفی نزد. به آخرین مغازه که رسیدیم مهر سکوت را شکست و گفت : « من حلقه طلا نمی خواهم » برای لحظه ای من ماندم و اوج حیرت و تردید اما خیلی زود راه بر تردید من بست و انگشتری را که نام پنج تن مقدس بر آن حک شده بود از انگشت خارج کرد و مقابلم گرفت . نگاه هر دوی ما چند لحظه ای بر آن متوقف شد. گفت : من به این انگشتری علاقه دارم . سه سال است که همراه من است . خودتان را خسته نکنید... او به من فهماند پیوند واقعی دلها با توسل و توکل به این اسما مقدس محکم می گردد که رشته پیوند دل عاشق او بودند با آستان حضرت دوست , نه با برق طلایی حلقه ای که من در جستجویش بودم . بزم الهی فضای خانه را طنین صلوات ها عطرآگین کرده بود
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
فاطمه سیلا خوری ، مادر شهیدان احمد و محمد کشورى نام او را شیارهای میمک زنده می دارد و بر بلندای شور، شیرین می درخشد.  مهران و دهلران را او قهرمان کرد. هوانیروز پر گشودن به سوی معبود را سرکلاس امثال او آموزش دید. با اشاره ی نگاه مادر به تابلوی نقاشى، فرصتی یافتم تا یک بار دیگر استعداد و نبوغ این هنرمند واقعی را در هنر بندگی دریابم. چه زیبا و با احساس چهره های گریان کودکان را در آغوش مادران و در خانه های بی دیوار و سقف زلزله ی سال 41 دشت قزوین به تصور کشیده بود. «احمد اولین فرزندم بود. از خدا خواستم که او را از من نگیرد، چون سابقه ی مرگ نوزاد در فامیل ما زیاد بود. به حمدالله او سالم به دنیا آمد، اما خیلی مریض می شد. دکترها می خواستند امید مرا قطع کنند، اما من به حضرت رضا(ع) متوسل شدم و آقا خودشان ضامن احمد من شدند». از فرصت موضوع آزاد کلاس انشا استفاده کرد و در مقام تجلیل از مادر حرف های دلش را با مادر درباره ی جامعه و محیط خواری و خفت ستم شاهی چنین آغاز نمود: «مادر! اگر به آشپزخانه رفتی و آواز ترکی شنیدى، تعجب نکن؛ زیرا سیب زمینی و پیاز ما از ترکیه می آید.
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
شاید کمتر کسی بداند که بنیانگذار واحد اطلاعات عملیات جنگ، طراح برخی از عملیات های بزرگ دفاع مقدس و اثرگذارترین فرد در طراحی و اجرای عملیات فتح خرمشهر، جوانی 25 ساله به نام غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری است که همه او را در خط مقدم ، یک خبرنگار می شناختند و تنها همرزمانش در قرارگاه گلف می دانستند که او یک فرمانده فوق العاده است. این روزها بیست و هفتمین سالروز شهادت یکی دیگر از ستارگان پرفروغ تاریخ دفاع مقدس را گرامی می داریم؛ کسی که در جبهه به" سقای بسیجیان" معروف بود و ماندن در جبهه را به سفر حج در سال 1361 ترجیح داد و در هنگام شناسایی مواضع دشمن در روز 9 بهمن به دیدار خدای کعبه رهسپار شد. جوانی که حتی در روزهای اول مسیر خرمشهر را نمی دانست اما بعد از مدتی استعداد و نبوغش کشف و در عرض چند ماه فرمانده اطلاعات عملیات منطقه جنوب شد. شهید باقری با چهره ای نوجوان در میان فرماندهان بزرگ ارتش به مانند یک ژنرال کهنه کار سخنرانی می کرد و آنچنان پیش بینی هایش درست بود که گاهی فرماندهان تصور می کردند که او یک پیشگوست اما راز نبوغ او زمانی آشکار شد که همرزمانش پس از شهادت او در اتاقش را ب
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
هر از چندگاهی که همرزمان دوران دفاع مقدس به بهانه ای گرد هم جمع می شوند، خواسته و ناخواسته زبانشان به ذکر خاطرات آن دوران به یادماندنی گشوده شده ، با حسرت آن ها را بازگو می کنند. ماه رمضان بود، همه همرزمان در منزل فرمانده دوران جهاد الهی خود جمع بودند. پس از اقامه نماز و افطار، طبق سنت همه ساله جمع صمیمی یاران روزهای سخت ولی شیرین آن روزگاران دوباره حلقه شد. چهره فرماندهان را انسان ناخود آگاه در هیبت همان روزها می دید، وقتی این حلقه تشکیل می شود همه همان برادرهای صمیمی دوران دفاع و قرارگاه های میدان جهاد و فداکاری می شوند؛ و کوپال ها، درجه ها و منصب ها به کناری زده می شود، صمیمی تر از همیشه یکدیگر را در آغوش می گیرند. برادر محسن رضایی نمی تواند علاقه ویژه خودش به حاج احمد کاظمی را مخفی نگه دارد و از حاج احمد می خواهد برای یاران قدیمی خاطره تعریف کند.او اصرار می کند که حاج احمد خاطره آخرین وداعش با آقا مهدی باکری را دوباره و صد باره روایت کند. طبق معمول حاج احمد سعی می کند این کار را به دیگران بسپارد.  می گوید: علی آقای فضلی خاطره بگوید ، حاج قاسم سلیمانی بگوید ، آقا مرتضی شما بگو
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
شهیده مریم فرهانیان در 24 دی ماه سال 1342 در آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی را که در واقع تنها دوره آرام زندگی‌اش بود در محیط آرام خانه سپری کرد و سپس به مدرسه رفت. پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شد. در آغاز جوانی با مطالعات فراوان و شرکت در مجالس بحث و سخنرانی به ماهیت پلید استکبار، امپریالیسم جهانی و صهیونیسم پی برد و به دنبال این شناخت بر اساس رسالتی که احساس می‌کرد به صفوف متحد مبارزان پیوست و در تظاهرات مردمی شرکت می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوره آموزشی سپاه را با موفقیت به پایان رساند. با شروع جنگ تحمیلی و هجوم رژیم بعثی عراق به کشورمان، برادرش در منطقه به شهادت رسید. مریم در آبادان ماند و به یاری برادران مجروح پرداخت و در بخش امداد بیمارستان مشغول به کار شد و قریب به سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان شرکت نفت ادامه داد. در این مدت خود نیز یک بار زخمی و در بیمارستان بستری شد. همواره در راه اسلام باشید و برای تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلام کوشش کنید او به هنگام شکس
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
X