معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 553538
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
صبح روز دوازدهم دی ماه سال 1365؛ دکتر سریعاً خودش را به بالین مجروحی که تازه آورده بودند رسانید. بیمارستان صحرایی 528 سومار، پر بود از مجروحان جنگی که در گوشه و کنار بیمارستان مشغول استراحت بودند. خستگی و ضعف از قیافه‌ دکتر معلوم بود. او شبانه روز خود را وقف خدمت و کمک به مجروحان جنگی نموده بود. دکتر، مجروح را معاینه کرد. ترکش به نقاط مختلف بدن او اصابت کرده بود و باید هر چه زودتر مورد معالجه قرار می‌گرفت. چند ساعت گذشت. دکتر به اتفاق یکی از همکارانش به نام دکتر علوی و چند پرستار و تکنسین اتاق عمل بر بالین مجروح ایستاده بود و مشغول مداوای او شد. آنها می‌بایست هر چه سریعتر تعدادی زیادی از ترکش‌ها را از بدن او خارج می‌کردند تا بتوانند جان او را نجات دهند و برای همین، مدت زیادی بود که آنها در اتاق عمل مشغول فعالیت بودند. بیمارستان بر دامنه‌ کوهی قرار گرفته بود. ناگهان دشمن زبون با بمب شیمیایی، منطقه و بیمارستان را مورد حمله قرار داد. حمله‌ای ناجوانمردانه که برخلاف همه‌ معیارهای ارزشمند انسانی بود. سریعاً رزمندگان و حاضران در منطقه، خودشان را به
دسته ها : شیمیایی
سه شنبه سیم 6 1389
یادی از شهدای  گردان مظلوم فجر صحنه شهادت داوود دانایی گردان فجر بهبهان در دی ماه سال 1365 آماده انجام عملیات بزرگ کربلای 5 در منطقه شلمچه شد.پس از ورود نیروها به منطقه موردنظر و استقرار در مواضع مشخص شده، داوود دانایی طبق روال همیشه به سرکشی روزانه اقدام می کرد. صبح روز بیستم بهمن ماه ناگهان هواپیما های عراقی در منطقه حاضر شده و شروع به بمباران می کنند. صدای انفجاری شنیده نمی شود، بوهای مشکوکی به مشام می رسد. داوود فریاد می زند: «شیمیایی»، «شیمیایی»..... همه ماسک زدند، داوود ناگهان به یک بسیجی بر می خورد که ماسک ندارد و سر در گم است. او فوراً ماسک خود را به آن رزمنده می دهد. داوود با چفیه ای که به صورتش بسته بود به بازدید از نیروها ادامه می دهد و در این میان او تنها محافظ خود – چفیه اش - را هم به دیگری می دهد. لحظاتی بعد او دیگر توان راه رفتن ندارد چالاک نیست نفس کشیدن برایش سخت می شود خود را کنترل می کند که به زمین نیفتد ولی....... داوود به زمین می افتد زمین او را در آغوش خود می گیرد حمزه بسیجیان بهبهان افتاد هنوز نفس می کشد اما
دسته ها : شیمیایی
دوشنبه بیست و نهم 6 1389
جزیره مجنون که آزاد شد، من هم جزو اکیپهای جمع آوری غنائم و تجهیزات، به آنجا اعزام شدم. یکی از روزهای آخر ماموریت، در حالی که یک کانتینر12 متری را بُکسل کرده بودم به پشت خودوری تویوتا و داشتم برمی­گشتم به طرف مقر، وسطهای راه دیدم جلوی ماشین یک چیزهایی است درست مثل حباب روی سطح آب.  حدس زدم هواپیماهای دشمن آمده­اند و من متوجه نشده­ام و حالا دارند با تیربار به طرفم شلیک می­کنند. زدم روی ترمز و پریدم پایین. تا پیاده شدم هواپیماها، اطرافم را بمباران کردند. سریع رفتم زیر تویوتا تا حداقل سنگری داشته باشم. بمب ها صدای چندانی نداشتند وقت منفجر شدن به یکباره نفسم تنگ شد. پیش خودم گفتم؛ حتماً از گاز باروت است. بمباران که تمام شد آمدم بیرون. هنوز نفسم تنگ بود. بی توجه نشستم پشت فرمان و به مقر رفتم.  می­خواستم کانتینر را جا به جا بکنم که هواپیماها دوباره آمدند. به قدری سریع که حتی فرصت نکردم از ماشین پیاده شوم. بمباران کردند. یک بمب درست افتاد روی صندلی گریدری که نزدیکم بود.  دوباره احساس نفس تنگی کردم، این بار شدیدتر از بار اول. تا آن زمان عراق آن صورت از بم
دسته ها : شیمیایی
پنج شنبه بیست و پنجم 6 1389
مهم ترین مسئله امروز ما در جبهه، صبر و استقامت در مقابل دشمن است. تا به حال تنها ضعفی که داشته ایم از «عوامل و سلاح های شیمیایی» بوده است. واقعیت این است که ما در مقابل بمب های شیمیایی زود از کار می­افتادیم. چه کار باید بکنیم ؟!. چگونه در مقابل عوامل و گازهای شیمیایی دشمن بایستیم و بیشتر استقامت کنیم و بی جهت تلفات ندهیم و نیروهای مان به عقب برنگردند؟ راهش این است که تمام نیروها بلااستثناء موی سر و صورتشان تراشیده شود. یعنی هر نیرویی که عضو گردان صاحب ­الزمان (عج) است، باید موی سرش زده شود. - کوتاه، اندازه ماشین چهار!-  این حکم امام است که نماینده  ایشان -  آقای هاشمی رفسنجانی-  به فرماندهان لشگر گفته اند. همینطور فرماندهان لشگر به ما و ما هم به شما می­گوییم. این حکم امام است، حتماً باید اجرا شود. از خودمان گرفته، تا آخرین نیرویی که در گردان است، حتی راننده­ای که در گردان کار می­کند باید خودش را آماده چنین ماموریتی بکند. یکی­اش همین تراشیدن موی سر و صورت است. دوم؛ استفاده صحیح کردن از ماسک. از الان که ماسک همراهتان است در ور
دسته ها : شیمیایی
پنج شنبه بیست و پنجم 6 1389
در نشستی که در محل انجمن حمایت از قربانیان سلاح‌ شیمیایی با حضور جمعی از پزشکان عضو سازمان پزشکان سوئدی طرفدار صلح در تهران، تعدادی از جانبازان شیمیایی و برخی از خانواده‌های شهدا برگزار شد، «پروفسور یوستا آرتورسون» از خاطراتی گفت که برای همه‌ حاضران در نشست تازگی داشت. پروفسور آرتورسون گفت: در 27 فوریه سال 1984 پنج نفر از رزمندگان ایرانی که در جنگ با عراق دچار مصدومیت شده بودند در شبی تاریک و سرد به فرودگاه آرلاندو سوئد رسیدند. هیچ کدام به زبان ما حرف نمی‌زدند و ما نمی‌دانستیم که از کجا آمده‌اند و چه بر سرشان آمده است؟ فقط پمادهایی به پوستشان مالیده شده و دیگر هیچ اقدامی انجام نگرفته بود. تاول‌های زیادی روی پوست سربازان جوان دیده می‌شد که ما را به شدت متاثر کرد. مترجمی در آنجا حضور نداشت. بنابراین من نقشه‌ای آوردم و خواستم جایی را که آنها از آنجا آمده‌اند با دست نشان دهند و آنها دست روی ایران گذاشتند. سربازان خونریزی زیادی داشتند و بعضی تمام بدنشان سوخته بود. دو تن از آنها 17 ساله، دو تن دیگر 23 ساله و یکی از سربازان 21
دسته ها : شیمیایی
پنج شنبه بیست و پنجم 6 1389
X