معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 558168
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
اعداد برای بعضی‌ها یک جور دیگر معنا می‌دهد؛ یعنی انگار بعضی اعداد فقط برای آدم‌ها ساخته شده‌اند؛ مثل دهم محرم که مال امام حسین(ع) است، چهاردهم خرداد که مال امام خمینی(ره) است، و یازده دی‌ماه که مال سید مجتبی علمدار است. یادم هست «علمدار» را نمی‌شناختم تا اینکه یک نوار دستم رسید. به فامیلی قشنگش حسودی‌ام شد و به سوز عشق عجیبی که در صدای محزون و دردمندش موج انداخته بود. سید مجتبی علمدار، ویژگی عجیب دیگری هم داشت همین داشتن عدد مخصوص بود. تولد: 11 دی‌ماه 1345 مجروحیت شیمیایی: یازده دی‌ماه 1364 ازدواج با سیده فاطمه موسوی: دی‌ماه 1370 تولد دخترش زهرا: 8 دی‌ماه 1371 شهادت: 11 دی‌ماه 1375 احساس می‌کنم آدم‌هایی که تولد و مرگشان در یک روز معین است، یک‌جورهایی دوست داشتنی‌ترند. * سال 1362 هفده ساله بود که به عضویت بسیج درآمد. از داوطلب‌های  بسیجی بود که به اهواز و هفت‌تپه و کردستان و... عازم شد و مردانه جنگید. چند باری هم در جبهه مجروح شد، ولی بیشتر اوقات بدون مراجعه به پزشک، زخ
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
رب پوسیده محبس بر لولاهای زنگ زده می چرخد، و فریادی برخاسته از قلب رنجدیده ملتی مظلوم را به فضای زندان می کشاند. پیکر خون آلود روحانی بزرگوار در چنگال دژخیمان شاه از سلول خارج می گردد. روحانی رشید و قوی چون قطعه ای استخوان در اثر شکنجه های پلید مردان درهم شکسته شده و دهان مبارکش که همواره دشمنان اسلام را هدف پرخاش ها و افشاگری هایش قرار می داد، چنان کوبیده شده بود که بیش از چند دندان در خود نداشت. آیت الله را کشان کشان بر روی صندلی ملاقات می نشانند. فرزندش را که برای دیدار وی آمده است می نگرد. او از چه بگوید؟ از ستمی که بر مردم می رود؟ از خیانتی که دستگاه منحط شاهنشاهی به آب و خاک میهنش می کند؟ از کفرپروری رژیم و ستیزه با قرآن و اسلام بگوید، یا از فلسفه بافی ها و توجیهات روشنفکر و آخوندنمایان درباری؟ از چه بگوید، از فشار ضربات مشت های دژخیمان یا از تنهایی در زندان با تنی مجروح و بیمار؟ از محاسن بزور تراشیده شده خود یا از ضرب سیلی دژخیم که به پاس ارادت به رهبر و مرادش به صورت نحیف خود تحمل نموده است؟ از کدام یک و از که بگوید؟ آیت الله شهید با آن تن رنجور سخن از مولای خود برزبان جا
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
درست است که می گویند نامهای ما انسان ها از آسمان آمده و می آیند.آن از روح الله، که به اعتراف همه در کالبد مردم خود وغیر خود روحی تازه دمید و آن از سید محمد بهشتی ،شهید مظلوم که از هر جهت ستوده بود و این هم از مصطفی چمران که بر گزیده و انتخاب شده خدا در نسل من و پس از من است. برخلاف آنچه معروف است ،مادرش می گوید نه در ساوه که در قم، در هنگامی که برای زیارت عمه امام زمان (ع) حضرت معصومه (س) به قم مشرف شده بود متولد شده است و از این جهت چمران قمی است.و خوشا به حال اهل قم و ساوه و تهران که چون مصطفایی را در دامان خود دیده اند. همو که امام، که بسیار حساب شده وکم زبان به مدح و بر شمردن فضائل افرادی که می شناخت می گشود، آن هم غالبا پس از کوچشان از کالبد خاکی و خاک – او را جنگجویی پرهیزکار ومعلمی متعهد نامید که کشور ایران به او و امثال او نیاز مبرم داشت و دیگران را به این توصیه فرا خواند که مثل چمران بمیرند ! چمران، همو که برادرش مهندس مهدی، روزی در حالی که از مصطفی برایم می گفت و اشک می ریخت به نقل از او گفت : برادرم مصطفی با غم ، نه از جنس مادی آن_ چنان مانوس بود که به من می گفت مه
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
زمزمه ی آرزوها فرازی از دست نوشته های شهید مصطفی چمران   بِسْمِ ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ من اعتقاد دارم که خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‏دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می‏بینیم که مردان خدا بیش از هرکس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده‏اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است، که گویی بندبند وجودش، با درد و رنج جوش خورده است، حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت، که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید، که با درد و رنج انس گرفته است. درد، دل آدمی را بیدار می‏کند، روح را صفا می‏دهد، غرور و خودخواهی را نابود می‏کند، نخوت و فراموشی را از بین می‏برد، انسان را متوجه وجود خود می‏کند. انسان گاه‏گاهی خود را فراموش می‏کند، فراموش می‏کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان، که در مقابل عالم و زمان، کوچک و ناچیز و آسیب‏پذیر است، فراموش می‏کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی‏پای
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
: بسم الله الرحمن الرحیم پیکر مطهر سردار سرافراز سپاه اسلام و فرمانده پرآوازه دفاع مقدس،برادر عزیزم، سرلشکر شهید علی هاشمی پس از سال ها، به وطن بازگشته است.  همه کسانی که علی را می شناسند گواهند که او فرمانده ای مومن، شجاع، فداکار، پرتلاش، صمیمی و خستگی ناپذیر بود. در انجام ماموریت لحظه ای درنگ نمی کرد و سراز پای نمی شناخت، سلوک او با رزمندگان و فرماندهان، مثال زدنی و همچنان در خاطره ها جاودانه است. او در طول دوران جنگ، به ویژه در فرماندهی قرارگاه نصرت و سپاه ششم، نقشی ماندگار ایفا کرد. بارها در انجام ماموریت، تا مرز شهادت پیش رفت و حقا، پاداشی جز شهادت نمی توانست فداکاری های او را جبران کند. رجعت پیکر این فرمانده پرافتخار را به عموم فرماندهان، همرزمان، آحاد نیروهای مسلح، مردم غیور خوزستان، عشایر سلحشور آن خطه و به خانواده مکرم او تبریک می گویم و از همگان دعوت می کنم تا در مراسم تجلیل از این چهره درخشان دفاع مقدس، به احسن وجه، مشارکت نمایند. آشنایی با شهید علی هاشمی :  آنچه می خوانید در احوالات شهید هاشمی است به روایت دکتر محسن رضایی . علی هاشمی یک
دسته ها : داستان
سه شنبه سیم 6 1389
X