معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 554476
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
شهیده مریم فرهانیان در 24 دی ماه سال 1342 در آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی را که در واقع تنها دوره آرام زندگی‌اش بود در محیط آرام خانه سپری کرد و سپس به مدرسه رفت. پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شد. در آغاز جوانی با مطالعات فراوان و شرکت در مجالس بحث و سخنرانی به ماهیت پلید استکبار، امپریالیسم جهانی و صهیونیسم پی برد و به دنبال این شناخت بر اساس رسالتی که احساس می‌کرد به صفوف متحد مبارزان پیوست و در تظاهرات مردمی شرکت می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوره آموزشی سپاه را با موفقیت به پایان رساند. با شروع جنگ تحمیلی و هجوم رژیم بعثی عراق به کشورمان، برادرش در منطقه به شهادت رسید. مریم در آبادان ماند و به یاری برادران مجروح پرداخت و در بخش امداد بیمارستان مشغول به کار شد و قریب به سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان شرکت نفت ادامه داد. در این مدت خود نیز یک بار زخمی و در بیمارستان بستری شد. همواره در راه اسلام باشید و برای تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلام کوشش کنید او به هنگام شکس
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
روایت سردار باقرزاده از تفحص پیکر مطهر شهید علی هاشمی رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس می‌گوید: کاوش که شروع شد، در کنار سنگر اورژانس، چسبیده به سنگر، در یک فضای تقریباً مثلثی شکل، در حدود 100 متر مربع، شهدا پیدا شدند... در عملیات تک دشمن در سال 1367 نیروهای دشمن قصد هلی‌برن داشتند به همین دلیل با بالگرد روی جاده نشستند و نیروهایشان را پیاده کردند تا بتوانند راه را ببندند. شهید علی هاشمی براساس همان منطق «هیهات من الذله» با ماشین به این بالگرد عراقی زد و آنها را به هلاکت رساند. این صحنه نشان می‌دهد که وی برای این که به اسارت در نیاید، این عملیات شجاعانه و شهادت طلبانه را انجام داده است. شهید علی هاشمی و یارانش سال‌ها در گمنامی ماندند؛ خانواده و همرزمانشان در کوچه‌های غربت پی یارانشان می‌گشتند تا این که در اردیبهشت امسال این بزرگواران پرده پنهانی را کنار زدند و پس از 22 سال به آغوش خانواده بازگشتند و بهشتی دیگر آفریدند. طراوت و عطر حضور شهید علی هاشمی هنوز هم در کوچه پس کوچه‌های اهواز پیچیده است و سردار سیدمحمد باق
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
روایت سردار باقرزاده از تفحص پیکر مطهر شهید علی هاشمی رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس می‌گوید: کاوش که شروع شد، در کنار سنگر اورژانس، چسبیده به سنگر، در یک فضای تقریباً مثلثی شکل، در حدود 100 متر مربع، شهدا پیدا شدند... در عملیات تک دشمن در سال 1367 نیروهای دشمن قصد هلی‌برن داشتند به همین دلیل با بالگرد روی جاده نشستند و نیروهایشان را پیاده کردند تا بتوانند راه را ببندند. شهید علی هاشمی براساس همان منطق «هیهات من الذله» با ماشین به این بالگرد عراقی زد و آنها را به هلاکت رساند. این صحنه نشان می‌دهد که وی برای این که به اسارت در نیاید، این عملیات شجاعانه و شهادت طلبانه را انجام داده است. شهید علی هاشمی و یارانش سال‌ها در گمنامی ماندند؛ خانواده و همرزمانشان در کوچه‌های غربت پی یارانشان می‌گشتند تا این که در اردیبهشت امسال این بزرگواران پرده پنهانی را کنار زدند و پس از 22 سال به آغوش خانواده بازگشتند و بهشتی دیگر آفریدند. طراوت و عطر حضور شهید علی هاشمی هنوز هم در کوچه پس کوچه‌های اهواز پیچیده است و سردار سیدمحمد باق
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
از خوانی بخشی از سخنان پسر ارشد شهید صیاد و همسر ایشان  راجع به روزهای آخر زندگی این شهید گرانقدر و ما وقع روز شهادت ایشان : مهدی صیاد شیرازی: "تا آنجایی که یادم هست، پدر طبق معمول، ساعت6:30 آماده رفتن شدند. من و برادر کوچک ترم محمد همراه ایشان به مدرسه می رفتیم. این برنامه ای بود که هر روز صبح اجرا می کردند و تمایل داشتند حتی المقدور، خودشان ما را به مدرسه ببرند. آن روز هم می خواستیم برویم، من در را باز کردم و ایشان هم ماشین را از محل پارکینگ بیرون آوردند. در این فاصله دیدم که یک شخصی با لباس رفتگری دارد به سوی ایشان می آید. یک جارویی دستش بود و ماسک هم زده بود. نزدیک شد و معلوم بود که کاری دارد. شروع کرد به جارو کردن و کوچه هم خلوت و ساکت بود. من سنم کم بود و نسبت به این مسئله زیاد حساسیت نشان ندادم. دیدم که نامه ای را آورد و به پدرم داد. پدرم هم شیشه ماشین را پایین کشیدند که نامه را بگیرند. در این فاصله، آن فرد، اسلحه ای راکه داخل لباسش جاسازی کرده بود، بیرون کشید و چهار گلوله به سر پدرم شلیک کرد. ... در آن مقطع زمانی و به ویژه در لحظه شهادت، خودشان رانندگی م
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
تیمسار خشمگین بود . چنان خشمگین که حتی صدایش می‌ لرزید . دوستانش بعدها اعتراف کردند که در تمام مدت دوستی‌ بلند مدتشان هرگز او را چنین ندیده بودند. او حتی برای نخستین بار بر سرشان داد زده بود که: « شما چطور توانستید بدون اجازة ی من دست به چنین کاری بزنید ؟ » کسی در آن لحظه جرأت جواب نداشت . هر چند آن ‌ها همان وقت هم که تصمیم به چنین کاری گرفتند ، از عواقبش بی‌ اطلاع نبودند ، اما نه در این حد ! ماجرا از این قرار بود که سال ‌ها پیش ، وقتی که او شب و روزش را در جبهه می‌ گذراند ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده‌های شهدا و جانبازان در یکی از شهرک ‌های تازه تأسیس شمال تهران زمین می ‌داد . آنان که از زندگی فرمانده شان از نزدیک اطلاع داشتند ، به فکر خانواده ی‌ او افتادند . آن ‌ها فکر می‌ کردند صیاد به خانواده ‌اش بی‌ اعتناست فردا که آب‌ ها از آسیاب بیفتد ، او حتی زنده هم بماند ، چه بسا خانواده ‌اش سایبانی نداشته باشند . آن روز ها خانواده ی او در خانه ی سازمانی ارتش زندگی می‌ کردند
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
دامه ی خاطرات منتشر نشده ای از شهید صیاد شیرازی برای خواندن قسمت اول ، کلیک کنید . در سال 67 به خاطر مرجان و همدردانش به فکر تأسیس انجمنی برای رسیدگی به کودکان استثنایی افتاد . موفق شد علما ، روان ‌شناسان و مسؤولان را به میدان بکشاند و سمیناری برای چگونگی رسیدگی به کودکان استثنایی برگزار کند. علی‌ صیاد شیرازی از اول جوانی تشنه ی معارف دینی بود و در جلسات مذهبی حضور فعال داشت.  او هنگامی که در آمریکا دوره می ‌دید آن مقدار از اسلام اطلاعات داشت که مانند یک طلبه ی دینی به تبلیغ اسلام در میان نظامیان آمریکایی بپردازد و حتی به جلسات خانوادگی آنان راه یابد و با آنان در باره ی اسلام و خانواده و حقیقت شیعه بحث کند . او هنگامی که به فرماندهی رسید ، علمای بزرگ به چشم یک جوان خود ساخته به او می ‌نگریستند و عارفان بزرگی مانند آیت‌الله بهاءالدینی با دیده ی احترام به او می ‌نگریستند . اما با این وجود او بخشی از برنامه‌ های ده سال آخر زندگی‌ اش را به طور جدی به خود سازی خود اختصاص داد. مرتب با علمای بزرگ اخلاق دیدار داشت . در
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
X