معرفی وبلاگ
باسمه تعالی. باسلام.وبلاگی که مشاهده می فرمائیدوبلاگ دفاع مقدس باموضوع ((عشق-شور-حماسه))باهدف پاسداشت وجبران قسمت کوچکی ازرشادت هاوبزرگواری هاوشجاعت های دلیرمردان درجبهه ی جنگ حق علیه باطل طراحی گردیده است.وتقدیم می شودبه همه ی غیورمردانی که در8سال جنگ تحمیلی دشمنان حقیقی اسلام برعلیه ایران ازآب وخاک وناموس خوددفاع نمودند. ومن الله توفیق.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 548024
تعداد نوشته ها : 1261
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
شاید کمتر کسی بداند که بنیانگذار واحد اطلاعات عملیات جنگ، طراح برخی از عملیات های بزرگ دفاع مقدس و اثرگذارترین فرد در طراحی و اجرای عملیات فتح خرمشهر، جوانی 25 ساله به نام غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری است که همه او را در خط مقدم ، یک خبرنگار می شناختند و تنها همرزمانش در قرارگاه گلف می دانستند که او یک فرمانده فوق العاده است. این روزها بیست و هفتمین سالروز شهادت یکی دیگر از ستارگان پرفروغ تاریخ دفاع مقدس را گرامی می داریم؛ کسی که در جبهه به" سقای بسیجیان" معروف بود و ماندن در جبهه را به سفر حج در سال 1361 ترجیح داد و در هنگام شناسایی مواضع دشمن در روز 9 بهمن به دیدار خدای کعبه رهسپار شد. جوانی که حتی در روزهای اول مسیر خرمشهر را نمی دانست اما بعد از مدتی استعداد و نبوغش کشف و در عرض چند ماه فرمانده اطلاعات عملیات منطقه جنوب شد. شهید باقری با چهره ای نوجوان در میان فرماندهان بزرگ ارتش به مانند یک ژنرال کهنه کار سخنرانی می کرد و آنچنان پیش بینی هایش درست بود که گاهی فرماندهان تصور می کردند که او یک پیشگوست اما راز نبوغ او زمانی آشکار شد که همرزمانش پس از شهادت او در اتاقش را ب
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
بهمن سالگرد شهادت شهید جلال حیدری در بهمن ماه سال 57 جلال حیدری در خرداد ماه سال 1342 و در شهر زنجان واقع در استان زنجان دیده به جهان گشود. وی به علت انتقالی پدرش که در کارخانه ایران خودرو کار می کرد به همراه خانواده در سال 1350 به تهران نقل مکان کرد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در منطقه ابوذر (فلاح سابق) به پایان رسانید. جلال در زمان شهادت، کارگر ایران خودرو بود و همزمان محصل بود. او در بخش ضایعات ایران خودرو کار می کرد که کار بسیار سختی بود. در کنار اینکه عصرها هم به مدرسه می رفت و درس می خواند تا از تحصیل عقب نماند. روز شهادت : جلال حیدری در روز 11 بهمن ماه 57 در راهپیمایی و در مقابل دانشگاه تهران در حالی که با پاره آجری فرمانده گارد شاهنشاهی را هدف گرفته بود با شلیک سه گلوله به گردن، دو گلوله به قلب و یک گلوله به بازو به شهادت رسید. چهار روز بی خبری : کمال حیدری برادر شهید جلال حیدری در سخنانی می گوید: پس از 11 بهمن ماه 57 من و اعضای خانواده چهار روز از او بی خبر بودیم تا سرانجام پس از جستجوهای فراوان او را در سردخانه بیمارستان لقمان الدوله یافتیم. 60 هزار تومان برای گوا
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
خطابه همسر شهید نواب صفوی یک روز پس از شهادت او بانو «نیرة‌السادات احتشام رضوی» همسر شهید نواب صفوی ، گفتنی های فراوانی از مبارزات همسرش دارد اما شاید شورانگیزترین خاطره وی ، مربوط به فردای تیرباران فدائیان اسلام و دفن شبانه آن ها است. آن چه می خوانید روایت این بانوی مجاهد است درباره آن روز تاریخی: در تمامی مدتی که آقا در زندان به سر می برد, من شبها تا صبح دعا میکردم که آقا شهید نشود اما روز بیست و هفتم دی ماه خانم واحدی و چند نفر دیگر به منزل ما آمدند. اشک چشمها راه کلام را بسته بود, پس از چند لحظه گفتند: "رادیو اعلام کرده نواب صفوی و یارانش به شهادت رسیده اند. " از شدت غم ابر تاریک و سیاهی جلوی چشمهایم را گرفت, زانوانم سست شد اما ننشسته و برای گرفتن پیکر همسرم به خانه آقای بهبهانی رفتم, ایشان به زندان تلفن کردند, اما آنها پاسخ دادند: "اجساد را در قبرستان مسگرآباد دفن کرده ایم. " قصد داشتم با گرفتن پیکر نواب, انقلابی به پا کنم اما نشد بنابراین عصر آن روز به مسگرآباد رفتم, چند هزار نفر آنجا ایستاده و 24 کامیون نیروی مسلح نیز اطراف قبرستان را محاصره کرده بودند. با
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
من‏المؤمنین‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‏نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا. «قرآن کریم- الاحزاب آیه23» به سوی قربانگاه: در سحرگاه سی‏ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله‏ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.» همة‌ اطرافیانش هنگا
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
سال ها از دوران طلایی و بی ‌بازگشت دفاع مقدس می‌گذرد و سال هاست که جز خاطره‌ای از بزرگ مردان سفر کرده در آن روزها و شب ها نمانده و صفحات هر تقویم در هر روز ، نامی و یاد نیکی از لحظات پرواز عاشقانه آنها با خود دارد. گاهی اگر به آسمان نگاه کنیم ردی از بال گشودن آن بنده ‌های صالح دیده می‌شود. قصه‌ آن جماعت قصه دلنشین و حسرت برانگیزی است اما عجیب‌ تر از آن ها، قصه جامانده‌ های از آن قافله است که زرنگ ‌تر و زیرک ‌تر از باقی باقیمانده ‌ها خود را آسمانی می‌کنند. این روزها سالگرد شهادت یکی از آن هاست. امیر اسدی (فرمانده تخریب) از بازماندگان قافله ، که 18 سال بعد از جنگ بار سفر آسمانی خود را بست. تخریب‌ چی قرارگاه کربلا که سال 60 وقتی شاگرد دبیرستان بود به اهواز آمد و تخریب ‌چی شد و سال ها بعد ( ششم اردیبهشت سال 1386) در پاکسازی میادین قصر شیرین به شهادت رسید. خبر را که دادند حس عجیب و غریبی در جان و دلم افتاد. هم غم بود، هم رضایت. دیگر امیر را نمی ‌دیدم ولی شهادت هم حق او بود. او باید در همان جنگ بار خود را
دسته ها : خاطرات
سه شنبه سیم 6 1389
X